حکایت روزی درون فصل بهاران

روزی از روزهای فصل بهاری همراه با جمعی از دوستان و اشنایـان به منظور گشت و تماشای صحرا  و دست سرسبز بـه بیرون رفتیم  و در جایی سرسبز  و زیبا نشستیم  و سفره  انداختیم  و مشغول خوردن غذا شدیم . باز نویسی حکایت جامی بهارستان روزی در فصل بهاران درون آن حوالی سگی از دور دید و بوی غذا را حس کرد و خودش  را بـه نزدیکی  ما رسانده یکی از دوستان پاره سنگی برداشت  و به  سمت سگ جوری پرتاب کرد کـه انگار تکه تانی پرتاب کرده است  و سگ آن سنگ کـه پرتاب شده بود را بو کرد و بدون این کـه توقعی داشته باشد برگشت و از ان جا رفت .آنـها ان سگ را صدا  زدند ولی ان سگ توجه ای نکرد. باز نویسی حکایت جامی بهارستان روزی در فصل بهاران یکی از آن دوستان گفت مـی دانید کـه این سگ چه گفت ؟ گفت این بد بختان از روی ناچاری و خسیسی سنگ مـی خورن از سفره اینان چه توقعی و انتظاری مـی توان داشت ؟ 

حکایت روزی درون فصل بهاران

روزی از روزهای فصل بهاری همراه با جمعی از دوستان و اشنایـان به منظور گشت و تماشای صحرا  و دست سرسبز بـه بیرون رفتیم  و در جایی سرسبز  و زیبا نشستیم  و سفره  انداختیم  و مشغول خوردن غذا شدیم . درون آن حوالی سگی از دور دید و بوی غذا را حس کرد و خودش  را بـه نزدیکی  ما رسانده یکی از دوستان پاره سنگی برداشت  و به  سمت سگ جوری پرتاب کرد کـه انگار تکه تانی پرتاب کرده است  و سگ آن سنگ کـه پرتاب شده بود را بو کرد و بدون این کـه توقعی داشته باشد برگشت و از ان جا رفت .آنـها ان سگ را صدا  زدند ولی ان سگ توجه ای نکرد. یکی از آن دوستان گفت مـی دانید کـه این سگ چه گفت ؟ گفت این بد بختان از روی ناچاری و خسیسی سنگ مـی خورن از سفره اینان چه توقعی و انتظاری مـی توان داشت ؟ 

 این مطلب اختصاصی بوده  و برای سایت انشا هست

هنگام کپی برداری لطفا منبع ذکر کنید

نظر شما درون مورد این انشا چی بود ؟

 نظرتونو بگید ممنونم

تاریخ ارسال : باز نویسی حکایت جامی بهارستان روزی در فصل بهاران ۲۰م اسفند ۱۳۹۵

بازدید : 15068 بازدید

، باز نویسی حکایت جامی بهارستان روزی در فصل بهاران




[بازنویسی حکایت روزی درون فصل بهاران باز نویسی حکایت جامی بهارستان روزی در فصل بهاران]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 31 Aug 2018 20:12:00 +0000